دختری به نام ال...

اینجا یک جزیره است. جزیره من! جایی که من در آن زندگی کرده و افکار و عقایدخود را به قلم می آورم

دختری به نام ال...

اینجا یک جزیره است. جزیره من! جایی که من در آن زندگی کرده و افکار و عقایدخود را به قلم می آورم

فضا بسیار معنوی بود!

حیاط شرکت ما یک درخت توت بزرگ دارد.


از اول بهار همگی منتظر رسیدن توت ها بودیم.


و امروز روز موعود فرا رسید.


پارچه بزرگی پهن شد.


دسته جاروبرقی برای تکاندن درخت از جا کنده شد!


و یکی از همکاران از درخت آویزان شد! چه آویزانی...


پس از چیدن توت ها سوری بر پا شد!


و ما به خاطر موفقیت بزرگی (در رفتن از زیر کار!) که بدست آورده بودیم، توت خوردیم و دوغ خوردیم و از زیر کار در رفتیم!